شنیا عبدالمجید

شنیا عبدالمجید

بانو "شنیا عبدالمجید" (به کُردی: شنیا عەبدولمەجید) شاعر معاصر کُرد، زاده‌ی ۲۴ ژوئن ۱۹۸۶ میلادی در اربیل اقلیم کردستان است.
از او چند کتاب تاکنون منتشر شده است، از جمله:
- رمان در دوزخ عشق کجا بود؟!
- مجموعه شعر زنی در باغچه‌ی اندوه
و...


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


(۱)
تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
غروب‌های سرخ را به غم می‌سپردم و
ساعات ایتراحتم را به جنگ و
سپیده‌دمان و روشنایی را به اشباح مرگ!
تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
نفس‌هایم یخ می‌بست و
سینه‌ام پر از درد‌های بی‌پایان فراق می‌شد.
تو را نداشتم،
باید به فکر دو متر قبر برای خودم می‌گشتم!
حتا سایه‌ام رنگ مرگ را به خود می‌گرفت و
پیراهن‌های تنم نیز غم‌آلود می‌گشتند.
تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
نفس‌هایم بند می‌آمد و
بی‌کس و وامانده می‌گشتم.
آه بر من در لحظه‌های بی‌تو بودن!
آه بر من در لحظه‌های نداشتنت!
آنگاه که ندارمت
طعم شربت‌های بهشتی هم در کامم زهر خواهد شد
آه!
چه از همدیگر دور خواهند شد
خوبخشتی و خوشحالی‌ام
در فراق تو...
آه! چقدر زخم بر می‌داشتند، رویا و خیالاتم!
برایت سوگند می‌خورم،
به آن دلقکی شبیه‌ام
که مردم را به خنده می‌اندازد و
گرچه خودش در امتداد کوچه،
در خفا اشک‌هایش را پاک می‌کند.
من بی‌تو یتیمانه می‌زی‌ام!
و دل نازک‌ام کودکانه به گریه می‌افتد.
من بی‌تو این‌چنین غم‌خانه‌ شده‌ام.


(۲)
با داشتنت،
اگر در لبه‌ی مرگ هم باشم
باز زندگی برایم لذت بخش است.
تو چنینی!
با بودنت می‌توانی
روح پژمرده‌ام را شاداب کنی
آرامشی از برای دل پریشانم،
نفسی برای سینه‌ی پر دردم،
پناه‌گاهی برای بی‌کسی‌هایم،
صدایی برای نگفته‌هایم،
آری! تو چنینی!


(۳)
با تو،
روزگار کودکی‌ام را به یاد می‌آورم!
دقیقن همان ایامی، که بیمار می‌شدم و
همه‌ی خانواده‌ام می‌خوابیدند
غیر از مادرم که شب تا صبح بر بالینم می‌نشست!
آه! خدا مادرم را از من ستاند و
ولی تو را به من بخشید...
از این روست که می‌گویند:
خدا گر به حکمت ببندد دری،
به رحمت گشاید در دیگری...



نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

شنیا عه‌بدولمه‌جید

خشته

باسکول

استسقا

خیال بودنت آنقدر شیرین است برای دلم که گاهی اوقاتدست خیالت ر...

دلم هوای توکرده.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط